آخ که چقدر دلم هوای کرسی داغ وانشون کرده
دورانی که وانشان کوچک بود اما مردمانش دلی بزرگ داشتند.
دوران کودکی های من و خاک و خول کوچه ها ی وانشون چه قدر شیرین بود و هرگز شبهای زمستان را
نمی توان فراموش کرد. از غروب که شروع می شد هیزم هایی که قبل از زمستان انبار شده بود کم کم
بیرون آورده و به آتش کشیده می شد، سپس آتش تند و تیز به گودالی وسط اتاق یا منقل سرازیر
می شد و روی آن با خاکستر پوشانده و زیر کرسی قرار می گرفت و لحافی بزرگ به طول و عرض اتاق روی
کرسی قرار می گرفت و حرارت آتش ها از زیر خاکستر به فضای زیر کرسی گرما می بخشیدند. اهالی خانه
دور تا دور پا را زیر لحاف دراز می کردند و لحاف را روی پاهایشان می کشیدند و به پشتی یا بالش های کنار
دیوار تکیه می کردند .
پس از صرف شام، تازه شب نشینی ها با دعوت از همسایه ها و اقوام شروع می شد یک سینی بزرگ
مسی روی کرسی قرار می گرفت که در آن ظروف قدیمی لبالب از کشمش ، گردو ، بادام و آجیل
انباشته می شد که با آن از مهمانان پذیرایی می شد.
سالهاست نه سرما دیگه سرمای قدیمه نه ما ها آدمای گرم قدیمی
زیبایی در راه است ، با طعم جدید ، از جنس قندیل .
خاطره ها زنده میشود خاطرات کرسی در زمستان های وانشان.
دوباره خواب سنگین و کرسی و حرف ، دو باره شوق بازی و رسیدن برف
دوباره بچگی وشال گردن وکلاه آدم برفی و مهر مادری و گرمای کرسی داغ
کلمات کلیدی: