نَنَهُ عَزیزو ، و زِبون نَنَهَ پاره ای اِز وجود نَنَهُ
یکی اِز مُتِفَکرا چهِ قِشنگ بژواتو :
« مُنکرگنن زبونِ نَنُهَ کِمتَر اِز منکر گنن خود نَنَه نِو .»
دَرد دِل برایه اَصل و نَسَب و زبون وانشونیو، زبونی کِه اِز اُن وَقتی که به دُنیا اِچهِ مین تا وَقتی که اِز این
دُنیا اِچمین ، مین گوشِمون زمزهَ اِدگِنو.
اینکه زبون کشورمون فارسیو و وچَمون خِبو فارسی بَنگارو خِبو، ولی برای چیشی از اِول که به دُنیا بمو،
خبو این زبونا یاد گیرو. برای چیشی خِب نِو اولژ به زبون آباو اجدادیژو بَنگارو.
خیلی اِز وانشونیا هِندهِ که آقا و نَنَژون ، وانشونیند ولی قوُژون نِوُ به زبون وانشوی بَنگارند. این برای آما وَد
ننو که وچامون قوَژون ننو به زبون نَنَژون بَنگارن؟
زبون آباو اجدادیمون ، یادگارییو از نَنی تِکون دادن و قصه واتن نیمه شی نَنَمونو و یاد وچِگیامون، یاد رُوائی
که اِز دست بشتو ، رُوای یاد وانَشتنی خِندِیه پُرمهر نَنَه.
غِرِیبیه اصل و نَسبِ و زبون وانشونی درشَرستون مُصَرخیلی درد آورو تا یاقایی که بعضی یا از اصل و
نسب مون و اِنگاشتن به زبونمون خِجلَت زدَدَ گِنِنده،ولی اینا خبو زونبند که زبون وانشونی یه َ قسمتی
از اصل ونسب مونو .
بدبختی، زبون و اصل ونسب وانشونی را دارُ کم کم از یادمون اچو و امرو در شرستونای مُصَر کمترکسای
پیدا ادگنو که به وچَژون زیون وانشونی یاد دِند. و کاسای هندهِ که عار ژونِگنو باژن که آما کاچهَ به دنیا
بمیمین!!!
آخرژ ادگنو باژه که:
آم وانشونی اِگه به یاقایی ِبرسای
یادِت وانَشو
اِز کاچهَ شُروت کَر تو .
<< ترجمه فارسی >>
مادر عزیز است و زبان مادری پاره ای از بودن مادر است.
یکی از متفکران چه زیبا گفته است:
« منکر شدن زبان مادری کمتر از منکر شدن خود مادر نیست. »
این مطلب نه گِلگی است نه انتقاد و نه چیزی دیگر ، فقط درد و دل است.
درد و دل درباره هویت و زبان وانشونی، زبانی که از وقتی به دنیا می آییم تا لحظه ای که این دنیا را به
درود می گوییم، در گوشمان زمزمه می شود.
اینکه زبان رسمی کشور فارسی است و کودک مان بتواند به فارسی صحبت کند قبول ، ولی چرا از
همان بدو تولد باید این زبان را یاد بگیرد. چرا نباید ابتدا به زبان اجداد خودش صحبت کند، بسیار هم
ولایتی هستند که با اینکه پدر و مادرشان وانشانی هستند ولی نمی توانند به زبان وانشونی صحبت
کنند. آیا این برای ما ناگوار نیست که فرزندانمان نتوانند به زبان مادریمان صحبت کنند؟
زبان مادری گذشتگانمان ، یادگار لالایی و گهواره جنبانی و قصه گویی های نیمه شب مادر است.
یادآور کودکی، یادآور روزهای رفته، روزهای فراموش ناشدنی لبخند پر مهر مادر.
غربت هویت و زبان وانشونی در شهرهای بزرگ رنجی روح آزار است تا آنجا که از هویت وانشانی بودن
تکلم با آن زبان خجالت بکشیم ولی این راباید بدانیم که زبان وانشانی بخشی از هویت ماست.
متاسفانه زبان و هویت وانشونی را کم کم، داریم فراموش می کنیم و امروزه کمتر کسی در شهرهای
بزرگ پیدا میشود که به کودک خود زبان وانشونی یاد بدهد و همچنین کسر شآن خود می داند که
بگوید زادگاهم کجاست !!!!
در پایان می توان گفت:
عمو وانشانی اگر به جایی رسیده ای
یادت نره که
از کجا شروع کردی (از وانشان)
لطفاًچنانچه اشتباهی درمتن وانشونی مشاهده نمودید صحیح آنرا دربخش نظرات ارسال نمائید
کلمات کلیدی: